سهم من از عاشقی ست
بوسیدن روی ماه...
نقل است از قدیم الایام٬ عارفان و مقربان٬ برای رسیدن به مقام و مکاشفه در موردی خاص٬
۴۰ روز را ترک گناه میکردند و به شوق آن هدف٬ نزد خودشان قرارها میگذاشتند.
که فلان عمل ِ صالح را انجام دهم و بهمان عمل قبیح را ترک کنم.
که بحول و قوه ی الهی برسم آنچه را که مطلوبم باشد.
و اسرار و رموزی باشد در این عدد ۴۰...
..................................................
۴۰ روز مانده تا محرم...
فتأمل.
نقل است از قدیم الایام٬ عارفان و مقربان٬ برای رسیدن به مقام و مکاشفه در موردی خاص٬
۴۰ روز را ترک گناه میکردند و به شوق آن هدف٬ نزد خودشان قرارها میگذاشتند.
که فلان عمل ِ صالح را انجام دهم و بهمان عمل قبیح را ترک کنم.
که بحول و قوه ی الهی برسم آنچه را که مطلوبم باشد.
و اسرار و رموزی باشد در این عدد ۴۰...
..................................................
۴۰ روز مانده تا محرم...
فتأمل.
این روز، اگر بهانه نیست، پس چیست؟!
بوی چند کاغذ ِ کادو و فرضا یک هدیه ی ارزنده؟
یا چند تبریک ِ حتا صمیمی، تداعی گر چیست؟
بازگشت به نفس و پی بردن به توهم ِ اینکه " لابد خیلی مهم ام! " ؟!
اگر بهانه ای برای ابراز محبت نیست، پس چیست؟!
امروز، ٢١ سال شد این قافله ی عمر.
..............................................................
خواستم این پست، بهانه ای باشد، برای تشکر از با معرفتهایی که هر سال شرمنده ام میکنند.
و هر سال که این تبریک ها را میشنوم، بس خجل میشوم!
چراکه یک سال گذشته است و بنده روز تولدشان را نمیدانسته ام! و طبعا تبریکی هم نگفته ام!
اگر هم قصد ِ مرحمت ِ هدیه ای دارید،
پیامبر(ص) فرمود: بهترین هدیه اى که انسان مسلمان به برادر خود مى دهد،
سخن حکیمانه اى است که خداوند به سبب آن بر هدایت او بیفزاید و از هلاکت بازش دارد...
دعایم کنید. یا علی.
این روز، اگر بهانه نیست، پس چیست؟!
بوی چند کاغذ ِ کادو و فرضا یک هدیه ی ارزنده؟
یا چند تبریک ِ حتا صمیمی، تداعی گر چیست؟
بازگشت به نفس و پی بردن به توهم ِ اینکه " لابد خیلی مهم ام! " ؟!
اگر بهانه ای برای ابراز محبت نیست، پس چیست؟!
امروز، ٢١ سال شد این قافله ی عمر.
..............................................................
خواستم این پست، بهانه ای باشد، برای تشکر از با معرفتهایی که هر سال شرمنده ام میکنند.
و هر سال که این تبریک ها را میشنوم، بس خجل میشوم!
چراکه یک سال گذشته است و بنده روز تولدشان را نمیدانسته ام! و طبعا تبریکی هم نگفته ام!
اگر هم قصد ِ مرحمت ِ هدیه ای دارید،
پیامبر(ص) فرمود: بهترین هدیه اى که انسان مسلمان به برادر خود مى دهد،
سخن حکیمانه اى است که خداوند به سبب آن بر هدایت او بیفزاید و از هلاکت بازش دارد...
دعایم کنید. یا علی.
البته این اوضاع ِ بازار ِ ارز و سکه٬
برای بعضی ها هم بد نشد...
اونایی که معمولا برای همدیگه حرفی ندارند و هر دفعه٬ یه بحث ِ لغوی رو پیش میکشند تا فضا ساکت نماند!
حالا این بحث های لغو٬ هر دفعه توی موردی تجلی میکند.
یک بار از عمل ِ قبیح ۲ بازیکن میگن٬ یه بار از سوتی های اشخاص معروف٬ یه بار از بازیگرا٬ یه بار از فیلمها...
حالا بذار یه مدتی هم یه سری تحلیل سطحی و عامیانه از دلار و سکه و اینا بکنند!
میگم که!
برای بعضی ها هم بد نشد!
.................................................
البته شکی در عدم مدیریت صحیح نیست. اما کمی تخصص هم لازم است برای اظهار نظر کردن!
البته این اوضاع ِ بازار ِ ارز و سکه٬
برای بعضی ها هم بد نشد...
اونایی که معمولا برای همدیگه حرفی ندارند و هر دفعه٬ یه بحث ِ لغوی رو پیش میکشند تا فضا ساکت نماند!
حالا این بحث های لغو٬ هر دفعه توی موردی تجلی میکند.
یک بار از عمل ِ قبیح ۲ بازیکن میگن٬ یه بار از سوتی های اشخاص معروف٬ یه بار از بازیگرا٬ یه بار از فیلمها...
حالا بذار یه مدتی هم یه سری تحلیل سطحی و عامیانه از دلار و سکه و اینا بکنند!
میگم که!
برای بعضی ها هم بد نشد!
.................................................
البته شکی در عدم مدیریت صحیح نیست. اما کمی تخصص هم لازم است برای اظهار نظر کردن!
اینکه در خیابانی قدم میزنم و صدای قرچ قرچ ِ برگهای زیر پایم نامعمول به نظر می آیند٬
اینکه درختان٬ رنگ زرد گرفته اند و کم کم برگهایشان دارند میریزند٬
اینکه هوا روز به روز سرد تر میشود٬
اینکه به وضوح دارد پاییز می آید...
همه ی اینها٬ مرا یاد آیات کتابت می اندازد.
آنجا۱ که این مردن ِ ظاهری ِ نباتات را٬ تذکره ای معرفی کردی برای فردای ما...
گفتی این مردن ِ ظاهری ِ اینان٬ در نهایت به زنده شدنشان میرسد.
و این فرآیند را هر سال جلوی چشمانمان تکرار میکنی و ما...
...و ما٬
هنوز هم آدم نمیشویم.
....................................
۱ : سوره مبارکه حج٬ آیه ۵ و ۶
خودمونی: همه میگن پاییز یه غم عجیبی با خودش میاره.
ولی من میگم این غمها بی ارتباط با شروع مرگ ِ نباتی (که یادآور ِ مرگ است) نیست.
آدمها از مرگ فرار میکنند. پس فی باطنهم دوست ندارند شاهد مرگ گیاهان و طبیعت باشند...
فتأمل.
اینکه در خیابانی قدم میزنم و صدای قرچ قرچ ِ برگهای زیر پایم نامعمول به نظر می آیند٬
اینکه درختان٬ رنگ زرد گرفته اند و کم کم برگهایشان دارند میریزند٬
اینکه هوا روز به روز سرد تر میشود٬
اینکه به وضوح دارد پاییز می آید...
همه ی اینها٬ مرا یاد آیات کتابت می اندازد.
آنجا۱ که این مردن ِ ظاهری ِ نباتات را٬ تذکره ای معرفی کردی برای فردای ما...
گفتی این مردن ِ ظاهری ِ اینان٬ در نهایت به زنده شدنشان میرسد.
و این فرآیند را هر سال جلوی چشمانمان تکرار میکنی و ما...
...و ما٬
هنوز هم آدم نمیشویم.
....................................
۱ : سوره مبارکه حج٬ آیه ۵ و ۶
خودمونی: همه میگن پاییز یه غم عجیبی با خودش میاره.
ولی من میگم این غمها بی ارتباط با شروع مرگ ِ نباتی (که یادآور ِ مرگ است) نیست.
آدمها از مرگ فرار میکنند. پس فی باطنهم دوست ندارند شاهد مرگ گیاهان و طبیعت باشند...
فتأمل.
اصلا از همان بچگی مان شما یک جایگاه خاصی پیشمان داشتید.
هرچند که از آن دوران٬ چیزی جز دویدن در صحن های بزرگتان و شیطنت های بچگی یادمان نمی آید٬
اما از شما چه پنهون٬ همین که سال به سال بزرگ تر میشدیم٬ آن وابستگی و اشتیاق هم بیشتر میشد
این را هم بگذارید کنارش که از زمانی به بعد٬ مسافرتهای مشهد٬ رنگ و بوی رفاقتی و شاگرد-استادی هم گرفت!
و آنجا بود که زیارت کردن ِ شما را یادمان دادند.
میخواستم بگویم همه ی مردم ایران به شما مدیون اند.
دِینی که از حساب و کتاب ما زمینی ها خارج است.
شما در ایران غریب به شهادت رسیده اید.
هنوز هم غریب اید. خورشید کجا و سایه کجا.
اما حقیقتش نمیتوان وجود ِ این حب و اشتیاق را انکار کرد.
ما٬ دلمان به همین حب خوش است!
اصلا از همان بچگی مان شما یک جایگاه خاصی پیشمان داشتید.
هرچند که از آن دوران٬ چیزی جز دویدن در صحن های بزرگتان و شیطنت های بچگی یادمان نمی آید٬
اما از شما چه پنهون٬ همین که سال به سال بزرگ تر میشدیم٬ آن وابستگی و اشتیاق هم بیشتر میشد
این را هم بگذارید کنارش که از زمانی به بعد٬ مسافرتهای مشهد٬ رنگ و بوی رفاقتی و شاگرد-استادی هم گرفت!
و آنجا بود که زیارت کردن ِ شما را یادمان دادند.
میخواستم بگویم همه ی مردم ایران به شما مدیون اند.
دِینی که از حساب و کتاب ما زمینی ها خارج است.
شما در ایران غریب به شهادت رسیده اید.
هنوز هم غریب اید. خورشید کجا و سایه کجا.
اما حقیقتش نمیتوان وجود ِ این حب و اشتیاق را انکار کرد.
ما٬ دلمان به همین حب خوش است!
یعنی میشود ما را بپذیرید؟!
مدتی در بهشت ِ گوهر شادتان بنشینیم و ...
نه زیارتنامه ای و نه دعایی.
ما به همین هم راضی هستیم!
که در بهشت ِ گوهرشادتان٬ همین که احساس کنیم در جوار شما هستیم٬ ما را بس!
بنشینیم و فقط نگاه کنیم.
به ظاهر و باطن ِ آنچه در این مسجد ِ پر رمز و راز میگذرد...
دلمان تنگ ِ مناجاتهای دم سحر ِ حرمتان است
دلمان تنگ ِ خوش خوش قدم زدن در صحن ها و رواق هایتان است
دلمان تنگ ِ خوش رویی و مهربانی خادمانتان است
اصلا دلمان تنگ ِ همان هل دادن های مردم٬ کنار ضریحتان است!
ما٬ دنیا دنیا دلمان برایتان تنگ است.
شما آلودگی و کدری ِ ما رو نگاه نکنید... و آنقدر با کرم هستید که به رویمان هم نمی آورید!
اما دلی داریم٬
میان انگشتان شما...
یعنی میشود ما را بپذیرید؟!
مدتی در بهشت ِ گوهر شادتان بنشینیم و ...
فقط نگاه کنیم.
با چشمانی منتظر و بارانی...
یعنی میشود ما را بپذیرید؟!
مدتی در بهشت ِ گوهر شادتان بنشینیم و ...
نه زیارتنامه ای و نه دعایی.
ما به همین هم راضی هستیم!
که در بهشت ِ گوهرشادتان٬ همین که احساس کنیم در جوار شما هستیم٬ ما را بس!
بنشینیم و فقط نگاه کنیم.
به ظاهر و باطن ِ آنچه در این مسجد ِ پر رمز و راز میگذرد...
دلمان تنگ ِ مناجاتهای دم سحر ِ حرمتان است
دلمان تنگ ِ خوش خوش قدم زدن در صحن ها و رواق هایتان است
دلمان تنگ ِ خوش رویی و مهربانی خادمانتان است
اصلا دلمان تنگ ِ همان هل دادن های مردم٬ کنار ضریحتان است!
ما٬ دنیا دنیا دلمان برایتان تنگ است.
شما آلودگی و کدری ِ ما رو نگاه نکنید... و آنقدر با کرم هستید که به رویمان هم نمی آورید!
اما دلی داریم٬
میان انگشتان شما...
یعنی میشود ما را بپذیرید؟!
مدتی در بهشت ِ گوهر شادتان بنشینیم و ...
فقط نگاه کنیم.
با چشمانی منتظر و بارانی...
روزهای اول،
معلمهای جدید میومدند سر کلاسهای نو و معمولا هم جلسه اول، به معرفی و این چیزا میگذشت!
ما هم مثل بچه های خوب و هدف دار(!) دقیق گوش میدادیم تا خدایی نکرده چیزی از قلم نیفته!
یادمه روزهای اول، همه ی هم و غممون این بود که برای درسهای جدید، دفترمون باید چند برگ باشه!
اگر معلمی میگفت دویست برگ بگیرید، تو دلمون میگفتیم: اوه اوه! درسش باید سخت باشه!
میرفتیم لوازم تحریری سر کوچه مون و خودکار و مداد نو میگرفتیم! جلد دفتر هم!
میومدیم خونه، روشون اتیکت میزدیم و با خط خوش اسممون رو مینوشتیم.
قبلتر، جلد ِ آماده نبود. اون جلد قدیمی ها رو مادرامون با حوصله و دقت به کتابامون وصل میکردند!
چند هفته ی اول، همه چیز منظم پیش میرفت... اما معمولا بعدش روال تنبلی و اینا شروع میشد!
روزهایی که برف میومد، خدا خدا میکردیم که فرداش تعطیل شه!
فردا صبحش پا میشدیم، میزدیم اخبار، اگه میگفت مدرسه ها باز اند، پنداری عالم روی سرمون خراب میشد!
اگر هم میگفت تعطیل اند، بعد از کلی خوشحالی، فرو میرفتیم توی رختخواب و بهترین خواب دنیا رقم میخورد!
...و این داستانها، هر سال تکرار میشدند!
.......................................................
همین که صبح به سمت دانشگاه حرکت میکنم و در راهم کلی بچه مدرسه ای رو میبینم،
دلیل خوبیه برای اینکه در دنیای خاطرات مدرسه غرق شوم.
دورانی که سادگی و زیبایی اش دیگر تکرار نخواهد شد...
روزهای اول،
معلمهای جدید میومدند سر کلاسهای نو و معمولا هم جلسه اول، به معرفی و این چیزا میگذشت!
ما هم مثل بچه های خوب و هدف دار(!) دقیق گوش میدادیم تا خدایی نکرده چیزی از قلم نیفته!
یادمه روزهای اول، همه ی هم و غممون این بود که برای درسهای جدید، دفترمون باید چند برگ باشه!
اگر معلمی میگفت دویست برگ بگیرید، تو دلمون میگفتیم: اوه اوه! درسش باید سخت باشه!
میرفتیم لوازم تحریری سر کوچه مون و خودکار و مداد نو میگرفتیم! جلد دفتر هم!
میومدیم خونه، روشون اتیکت میزدیم و با خط خوش اسممون رو مینوشتیم.
قبلتر، جلد ِ آماده نبود. اون جلد قدیمی ها رو مادرامون با حوصله و دقت به کتابامون وصل میکردند!
چند هفته ی اول، همه چیز منظم پیش میرفت... اما معمولا بعدش روال تنبلی و اینا شروع میشد!
روزهایی که برف میومد، خدا خدا میکردیم که فرداش تعطیل شه!
فردا صبحش پا میشدیم، میزدیم اخبار، اگه میگفت مدرسه ها باز اند، پنداری عالم روی سرمون خراب میشد!
اگر هم میگفت تعطیل اند، بعد از کلی خوشحالی، فرو میرفتیم توی رختخواب و بهترین خواب دنیا رقم میخورد!
...و این داستانها، هر سال تکرار میشدند!
.......................................................
همین که صبح به سمت دانشگاه حرکت میکنم و در راهم کلی بچه مدرسه ای رو میبینم،
دلیل خوبیه برای اینکه در دنیای خاطرات مدرسه غرق شوم.
دورانی که سادگی و زیبایی اش دیگر تکرار نخواهد شد...
در این شهر،
آدمهایی هم هستند که سحر ِ جمعه،
جلوی خانه شان را آب و جارو میکنند...
منتظر شما اند خب!
حضرت صاحب!
در این شهر،
آدمهایی هم هستند که سحر ِ جمعه،
جلوی خانه شان را آب و جارو میکنند...
منتظر شما اند خب!
حضرت صاحب!
مُحَمَدٌ رَسُولُ اللَّهِ
وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الکُفَار رُحَماءُ بَینَهُم
محمد (ص) رسول خدست
و آنانى که با او هستند، با کافران سر سخت و در بین خود مهربانند.
(سوره مبارکه فتح آیه ٢٩)
..........................................
و آنان نمی فهمند که با توهین به عزیز ترین مخلوق، ذلیل ترین ِ خلایق میشوند!
و آنان نمی فهمند که با این کارشان، مسلمانان بیشتر و بهتر تبلیغ و دینداری شان را ادامه می دهند: +
و آنان نمی فهمند نور را...
محمد(ص) ، رسول خداست.
مُحَمَدٌ رَسُولُ اللَّهِ
وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الکُفَار رُحَماءُ بَینَهُم
محمد (ص) رسول خدست
و آنانى که با او هستند، با کافران سر سخت و در بین خود مهربانند.
(سوره مبارکه فتح آیه ٢٩)
..........................................
و آنان نمی فهمند که با توهین به عزیز ترین مخلوق، ذلیل ترین ِ خلایق میشوند!
و آنان نمی فهمند که با این کارشان، مسلمانان بیشتر و بهتر تبلیغ و دینداری شان را ادامه می دهند: +
و آنان نمی فهمند نور را...
محمد(ص) ، رسول خداست.
وَ إذِ اعتَزلْتمُوهُم وَ ما یَعبُدُونَ إِلاّ اللَّهَ
فَأوُوا إلَى الکَهفِ یَنشُر لَکُم رَبّکُم مِن رَحمَتهِ
وَ یُهَیئ لَکُم مِن أَمرکُم مِرفَقا
هنگامى که از این مردم و آنچه غیر خدا مىپرستند کنارهگیرى کردید
به غار پناهنده شوید تا پروردگارتان رحمت خویش بر شما بگستراند
و براى شما در کارتان گشایشى فراهم نماید.
(سوره مبارکه کهف آیه ١۶)