بخوام بگم سرم شلوغه٬ بهونه اوردم.
عرضی نداشتم این مدت.
یکی دو هفته ای هم نیستم!
گفتم بگم که با سرزدن هاتون شرمنده نباشم.
یا علی
بخوام بگم سرم شلوغه٬ بهونه اوردم.
عرضی نداشتم این مدت.
یکی دو هفته ای هم نیستم!
گفتم بگم که با سرزدن هاتون شرمنده نباشم.
یا علی
اونقدر اینور و اونور رفت تا بالاخره پاش گرفت به پاشنهی در و محکم با آرنج خورد زمین! از مکثی که توی بلند شدن داشت٬ میشد فهمید دستش درد ِ زیادی گرفته. مادرش نگران شد. رفتم نزدیک و خیلی عادی گفتم: خوردی زمین دانیال؟! خوردی زمین دیگه... بلند شو چیزی نشده! آماده بود برای گریه کردن اما گریه نکرد. سریع بغلش کردم و انداختمش هوا که دردش یادش بره. یخوده راه رفتم و ذهنش از درد دور شد. اما هنوز آرنجش رو گرفته بود و درد میکشید. چشماش پره اشک شده بود اما هنوز گریهاش نگرفته بود. خیلی آروم دم گوشش گفتم: این زمین خوردنا که چیزی نیست عزیزم... حالاحالاها زوده برای درد کشیدن... باید انقدر بخوری زمین که مرد بشی. انقدر درد بکشی که این زمین خوردنا برات چیزی نباشه... انقدر توی این زمین خوردنها بزرگ بشی که یادت بره توی کوچیکیهات چندبار پات گرفته اینور و اونور... چشمهای خیسش زل زده بود بهم. هنوز دستش درد میکرد. یه نگاهی به پاشنهی در انداخت و رفت پی بازیش... دیگه هروقت به پاشنهی در میرسید با احتیاط از اونجا رد میشد.
حدودا ۳ سالشه.
همیشه لحظهی خداحافظی٬
صاحب خانه کنار ِ در میایستد و به مهمانش لبخند میزند.
حتا اگر مهمانش با دست ِ خالی به دیدارش آمده باشد.
ما یک ماه مهمان ِ سفرهی تو بودیم.
هرچند غافل. هرچند کاهل.
اما ته دلمان میگوید:
از کرم تو به دور است ما را دست ِ خالی راهی کنی!
لبخندت را هیچوقت از ما دریغ نکن...
آخدا.
پس چیزی که نصیب شما گردیده متاع ِ فانی ِ زندگی دنیاست.
و آنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقیتر است!
اما مخصوص آنهاییست
که به خدا ایمان آوردهاند و بر پروردگار خود توکل میکنند.
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم...
میگویی آنچه نزد خودت است٬ بسیار بهتر و باقیتر است! راست هم میگویی. هروقت در مسیر تو و دوستان تو قدم برداشتهایم٬ شیرینی ِ خَیرٌ و أَبقَىٰ را خیلی زود بهمان چشاندهای. هروقت از در ِ خانهی تو چیزی خواستهایم٬ بیمنت و تمام و کمال جلویمان گذاشتهای. اگر هم نگذاشتهای٬ حکمتش را بعدا بهمان نشان دادهای! آنطرفش را البته زیاد تجربه کردهایم. آنوقتهایی که از همین متاعهای دنیایت خواستهایم و شاید خیلی وقتها همانها را هم بهمان مرحمت کردهای اما بعدش دیدهایم چقدر فانی و بیارزش بودهاند. آن چیزهایی که البته بعضیهاشان ملزومات زیستن ِ این دنیا اند اما میشوند ابزاری برای امتحان شدن ما!
خواستم بگویم من دلم همانهایی را میخواهد که پیش ِ تو اند! همانهایی که بهتر و پایدارترند! همانهایی که اگر مومن باشم و متوکل٬ مخصوص من میشوند. پیش خودت نگهشان دار. من بالاخره یک روزی بهشان میرسم...
فَمَا أُوتِیتُم مِن شَیءٍ فَمَتَاعُ الحَیَاةِ الدّنیَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیرٌ وَأَبقَىٰ لِلّذینَ آمَنُوا وَعَلى رَبّهم یَتوَکّلُون
سوره مبارکه شوری آیه ۳۶