تسنیم

آنگاه که حضرت حق در کتابش فرمود: و مزاجه من تسنیم...(و می چشند شراب طهور تسنیم را...)

۳ مطلب با موضوع «سفرنامه» ثبت شده است

نفحات خوز ۲

 

 

شنیده ام زمانی که جهان آرا و دوستانش داشتند خرمشهر را ترک می‌کردند٬ وقتی که بعد از مدتها مقاومت تسلیم ِ تقدیر شده بودند و راهی جز عقب نشینی نبود٬ روی پل ِ خروجی ِ خرمشهر ایستاده بودند و به شهر نگاه می‌کردند و گریه می‌کردند.

 

.............................................................

بعد از گذشت ِ ۳۲ سال از آن موقع ها٬ ایستاده بودم روی پل ِ خروجی ِ خرمشهر و حس و حال ِ جهان آرا را داشتم... این همه سال گذشته و حال ِ شهر هنوز خراب است...

 

 

 

عنوان را درست نوشته ام؟

۲ نظر
آسمان دریا

سلام بر ابراهیم

 

 

نشسته ام کنار کارون٬ زل زده‌ای در چشمانم و داری ادبم می‌کنی. تربیتم می‌کنی. داری دانه دانه زخم‌هایم را مرهم می‌گذاری و چشمان ِ ترم را به نور ِ وجودت نوازش می‌کنی. از تو چه پنهان! همان اول هم که صادق با آن ذوق و شوق از تو برایم می‌گفت٬ بر دلم افتاده بود که تو را خواهم یافت. بر دلم افتاده بود که گمشده‌ام را در تو می‌توانم پیدا کنم.

ابراهیم! چه کردی با من...

 

 

................................................

کتاب سلام بر ابراهیم٬ زندگینامه‌ی شهید ابراهیم هادی است.

 

 

۳ نظر
آسمان دریا

نفحات خوز

 

 

یک وقتهایی هست که بعضی اتفاقها رو نمی‌تونی شرح بدی! هرچی با واژگان بازی می‌کنی و توصیف می‌کنی٬ حق مطلب ادا نمی‌شه!

 

مثلا از هرکی که حاجی شده بپرسی "چطور بود؟ خوش گذشت؟" معمولا جواب می‌ده که باید خودت تجربه اش کنی! یا مثلا یه لبخند ملیح می‌زنه که یعنی نمی‌شه توصیف کرد! کربلا و مشهد هم.

یا مثلا بعضی وقتها آدم دلش سنگین می‌شه. تنگ می‌شه. بعد ازش می‌پرسن چته؟ چیزی شده؟! بعد نمی‌تونی بگی چته و دوست داری یه عزیزی حداقل از چشم‌هات بخونه و نپرسه "چی شده"!

یا مثلا از یک جایی دیدن می‌کنی٬ بعد هرچی هم که جَو می‌دی و آب و تابش رو زیاد می‌کنی٬ خوب نمی‌تونی از پس ِ شرح ِ اونجا بربیای! بعد لابد پشیمون می‌شی که کاش اصلا از همون اول نمی‌گفتم!

 

...........................................................

... یا مثلا وقتی نیمه شب٬ کنار ِ رود ِ کارون قدم می‌زنی! هرکاری بکنی نمی‌تونی توصیفش کنی!

 

۲ نظر
آسمان دریا