تسنیم

آنگاه که حضرت حق در کتابش فرمود: و مزاجه من تسنیم...(و می چشند شراب طهور تسنیم را...)

۱۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

انتخاب یا أنت خواب؟!

 

 

یک.

فکر کنم این مردم٬ همانهایی باشند که وقتی روز ِ ۲۲ بهمن به خیابان‌ها می‌آیند٬ وقتی روز قدس تظاهرات می‌کنند٬ بهشان ‌میگوییم بابصیرت! انقلابی! حال چه شده که عده‌ای (که کم هم نیستند) از این مردم ناامید شده‌اند و برای انتخابشان٬ شماتتشان می‌کنند؟! حال چه شده که پیامک می‌زنی: "خدایا از سر تقصیرات ما بگذر. اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِرُ ما بقَوم حَتّیَ یُغَیِّروا ما باَنفُسِهم" ؟ چون ملت کاندیدای تو را انتخاب نکرده‌اند٬ شدند بی‌بصیرت و ناشکر؟! نوبر است هفت‌قرآن‌ به‌میان!

 

دو.

اینکه تهرانی‌ها آن‌طور که باید شرکت نکردند٬ مرا یاد گفته‌ی پیر ِ مراد ِ جمع می‌اندازد. آری. همین طور است که این انقلاب برای پابرهنه‌هاست. ارزش ِ عصای پیرمرد ِ ناتوان در آن روستای دور افتاده که پای صندوق رای حاضر میشود کجا و ارزش ِ ویراژ ِ پورشه‌ی فلان آقازاده کجا! اگر هم کسی نخواهد رای دهد٬ حق با آن ساکنان روستاهای دورافتاده و محروم است که رای ندهند. نه تویی که در زمستان و تابستان در دمای ۲۵ درجه به سر می‌بری و هر وقت بخواهی٬ وام ِ میلیاردی فلان بانک برایت جور است! که این چقدر جور است... که این چقدر جور است...

 

سه.

بنده به شخص دیگری رای دادم. و مثل خیلی‌ها٬ صبح روز شنبه٬ بسیار متعجب شدم از نتیجه انتخابات. اما احساس می‌کنم حالا دیگر وقت کش دادن ِ انتخابات و بایدها و نبایدها و اشتباهات نیست. حالا وقت ِ تعامل است. همه‌ی نیروهای کشور. همه‌ی ظرفیت‌ها. با همت جهادی. حالا که الحمد لله رفتارها و سخنان رئیس جمهور منتخب٬ بسیار معقول و هماهنگ با حرکت کلی نظام است٬ چه جای ناراحتی‌ست؟!

 

چهار.

خوب بود ما هم می‌ریختیم در خیابان‌ها؟!

 

 

............................................................

جمله‌ی آخر کمی طنز داشت. جدی نگیرید لطفا!

 

 

۷ نظر
آسمان دریا

انتخاب یا أنت خواب؟!

 

 

یک.

فکر کنم این مردم٬ همانهایی باشند که وقتی روز ِ ۲۲ بهمن به خیابان‌ها می‌آیند٬ وقتی روز قدس تظاهرات می‌کنند٬ بهشان ‌میگوییم بابصیرت! انقلابی! حال چه شده که عده‌ای (که کم هم نیستند) از این مردم ناامید شده‌اند و برای انتخابشان٬ شماتتشان می‌کنند؟! حال چه شده که پیامک می‌زنی: "خدایا از سر تقصیرات ما بگذر. اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِرُ ما بقَوم حَتّیَ یُغَیِّروا ما باَنفُسِهم" ؟ چون ملت کاندیدای تو را انتخاب نکرده‌اند٬ شدند بی‌بصیرت و ناشکر؟! نوبر است هفت‌قرآن‌ به‌میان!

 

دو.

اینکه تهرانی‌ها آن‌طور که باید شرکت نکردند٬ مرا یاد گفته‌ی پیر ِ مراد ِ جمع می‌اندازد. آری. همین طور است که این انقلاب برای پابرهنه‌هاست. ارزش ِ عصای پیرمرد ِ ناتوان در آن روستای دور افتاده که پای صندوق رای حاضر میشود کجا و ارزش ِ ویراژ ِ پورشه‌ی فلان آقازاده کجا! اگر هم کسی نخواهد رای دهد٬ حق با آن ساکنان روستاهای دورافتاده و محروم است که رای ندهند. نه تویی که در زمستان و تابستان در دمای ۲۵ درجه به سر می‌بری و هر وقت بخواهی٬ وام ِ میلیاردی فلان بانک برایت جور است! که این چقدر جور است... که این چقدر جور است...

 

سه.

بنده به شخص دیگری رای دادم. و مثل خیلی‌ها٬ صبح روز شنبه٬ بسیار متعجب شدم از نتیجه انتخابات. اما احساس می‌کنم حالا دیگر وقت کش دادن ِ انتخابات و بایدها و نبایدها و اشتباهات نیست. حالا وقت ِ تعامل است. همه‌ی نیروهای کشور. همه‌ی ظرفیت‌ها. با همت جهادی. حالا که الحمد لله رفتارها و سخنان رئیس جمهور منتخب٬ بسیار معقول و هماهنگ با حرکت کلی نظام است٬ چه جای ناراحتی‌ست؟!

 

چهار.

خوب بود ما هم می‌ریختیم در خیابان‌ها؟!

 

 

............................................................

جمله‌ی آخر کمی طنز داشت. جدی نگیرید لطفا!

 

 

۹ نظر
آسمان دریا

جناب آقای جمهوری اسلامی!

 

 

این بهانه‌ها را دوست دارم. این ۴ سال یکبارها٬ این انتخابات‌ها٬ این‌ها همه وجود ِ زنده‌ی تو را برایم یادآور می‌شود. جدای از اینکه چه کسی انتخاب می‌شود٬ بنظرم اصل چیز دیگریست. اصل٬ گاهی‌اوقات میان دعوای چند گروه گم می‌شود. اصل٬ میان ِ طرفداری ِ افراطی گم می‌شود. اصل٬ میان ِ جدل کردن ِ بدون آگاهی گم می‌شود!

اصل٬ اعتقاد داشتن به توست. به وجود تو. به کارآمدی تو.

ایستاده بودیم کنار منقل ِ گازی. من و امین و امیرحسین. جوجه‌ها درحال سرخ شدن بودند و ما گرم صحبت. سطح بحثمان از انتخابات و حواشی آن فراتر رفته بود. درباره‌ی تو صحبت می‌کردیم. درباره‌ی اینکه باید سعی‌مان را بکنیم که بدهیمت دست صاحب اصلی‌ات. درباره‌ی اینکه چه بسیار بوده اند خون‌هایی که به پای تو ریخته شدند... به امین گفتم: نباید به نظام تقدس داد٬ به گونه‌ای که اشخاص مقدس شوند و کمبودها و نقص‌ها به پای دین نوشته شود. امین حرفم را کامل کرد: اشخاص نیستند که تقدس دارند. این جایگاه‌ها هستند که برای ما مقدس اند.

آری. تو برایمان مقدسی. جدای از این که اشخاص می‌آیند و می‌روند٬ جدای از همه‌ی نقص‌ها و کمبود‌ها٬ احساس می‌کنم هنوز دل ِ خیلی‌ها به تو گرم است...

میدانی٬ حرف ِ آن بی‌خردان را باور نکن که رای دادن٬ آخرین روزنه‌ی امید است. که رای می‌دهیم چون چاره‌ای نداریم. اینها که گزاف است. جز این است که هرکسی که رای می‌دهد٬ در حقیقت به تو رای می‌دهد؟!

 

..................................................

وضو می‌گیریم و رای می‌دهیم.

 

۵ نظر
آسمان دریا

جناب آقای جمهوری اسلامی!

 

 

این بهانه‌ها را دوست دارم. این ۴ سال یکبارها٬ این انتخابات‌ها٬ این‌ها همه وجود ِ زنده‌ی تو را برایم یادآور می‌شود. جدای از اینکه چه کسی انتخاب می‌شود٬ بنظرم اصل چیز دیگریست. اصل٬ گاهی‌اوقات میان دعوای چند گروه گم می‌شود. اصل٬ میان ِ طرفداری ِ افراطی گم می‌شود. اصل٬ میان ِ جدل کردن ِ بدون آگاهی گم می‌شود!

اصل٬ اعتقاد داشتن به توست. به وجود تو. به کارآمدی تو.

ایستاده بودیم کنار منقل ِ گازی. من و امین و امیرحسین. جوجه‌ها درحال سرخ شدن بودند و ما گرم صحبت. سطح بحثمان از انتخابات و حواشی آن فراتر رفته بود. درباره‌ی تو صحبت می‌کردیم. درباره‌ی اینکه باید سعی‌مان را بکنیم که بدهیمت دست صاحب اصلی‌ات. درباره‌ی اینکه چه بسیار بوده اند خون‌هایی که به پای تو ریخته شدند... به امین گفتم: نباید به نظام تقدس داد٬ به گونه‌ای که اشخاص مقدس شوند و کمبودها و نقص‌ها به پای دین نوشته شود. امین حرفم را کامل کرد: اشخاص نیستند که تقدس دارند. این جایگاه‌ها هستند که برای ما مقدس اند.

آری. تو برایمان مقدسی. جدای از این که اشخاص می‌آیند و می‌روند٬ جدای از همه‌ی نقص‌ها و کمبود‌ها٬ احساس می‌کنم هنوز دل ِ خیلی‌ها به تو گرم است...

میدانی٬ حرف ِ آن بی‌خردان را باور نکن که رای دادن٬ آخرین روزنه‌ی امید است. که رای می‌دهیم چون چاره‌ای نداریم. اینها که گزاف است. جز این است که هرکسی که رای می‌دهد٬ در حقیقت به تو رای می‌دهد؟!

 

..................................................

وضو می‌گیریم و رای می‌دهیم.

 

۶ نظر
آسمان دریا

... نَشکُو إلَیکَ فَقدَ نَبینا وَغَیبَةَ وَلینا ...

 

 

 

چقدر تنهاییم ما...

 

 

 

۲ نظر
آسمان دریا

... نَشکُو إلَیکَ فَقدَ نَبینا وَغَیبَةَ وَلینا ...

 

 

 

چقدر تنهاییم ما...

 

 

 

۲ نظر
آسمان دریا

به اسم سیاست٬ به کام نفس

 

 

یادم نمی‌آد توی وبلاگ پست سیاسی گذاشته باشم. این پست رو هم سیاسی نمی‌دونم. چه بسا توی عرصه‌های مختلف زندگی کاربرد داشته باشه. ولی توی قالب سیاسی -با توجه به شرایط کنونی- عرض میکنم.

 

راست میگه محسن. یه عده هستند٬ انتخابشون رو قبلا کرده اند٬ حالا برای انتخابشون دنبال معیارهای خوب می‌گردند. یه عده‌ی دیگری هم هستند٬ که با توجه به معیارهاشون انتخاب می‌کنند. بنظرم گروه دوم ارزش بیشتری داشته باشند. حتی اگر نسبت به گزینه‌ات شناخت قبلی داشته باشی٬ این خیلی قشنگه که بدون توجه به او٬ معیارهات رو بریزی وسط و بازنگری کنی توی انتخاب او! ...دارم سخت می‌گم.

الان موقع انتخاباته. به کرات دیدم توی دوست و فامیل و آشنا٬ که نظر ِ فردی از قبل٬ به یکی از این ۸ نفر بوده٬ و با توجه به مستندات و حرفها و مناظرات٬ نظرش ثابت مونده و از اشتباهات ِ کاندیدای مورد نظرش یا دفاع کرده٬ یا در مقابلش سکوت کرده. خب این معنیش جز تحجر چیست؟! جز منفعت طلبی چیست؟! یا منفعتی در کاره٬ یا جهل! چقدر خوب می‌شد اگر انتخاب‌گران٬ معیارهاشون رو درنظر می‌گرفتند و با توجه به اونها انتخابشون رو می‌کردند. احساس بدی پیدا می‌کنم وقتی می‌بینم مناظره تمام شده٬ و فردی نگران و ساکت است که کاش کاندیدای موردنظرم این طور مناظره نمی‌کرد. کاش فلان حرف رو نمی‌زد! کاش فلان عقیده رو نمی‌داشت! کاش جلوی کاندیدای دیگر کنف نمی‌شد! خب آقای حق گرا! چرا حمایت می‌کنی از کاندیدایی که بد عمل می‌کند؟!! چرا جاهلانه گریبان می‌دری از انتخاب ِ نسنجیده ات؟!

 

وارد مغازه‌ای می‌شوی٬ از اول قصد داشته‌ای فلان ماست را بخری. حالا یا به دلیل اینکه پدرت کارمند یا صاحب آن برند بوده٬ یا اینکه از قبل دوستش داشته‌ای. می‌خواهی آن را از یخچال برداری٬ صاحب مغازه که پیرمرد خوش برخوردی هم هست٬ می‌گوید: جوان! ماست‌های بهتری هم هست در اینطرف یخچال. و تو حتی نگاه هم به آنها نمی‌کنی! چون می‌خواهی ماست ِ خودت را برداری. ماست را به پیرمرد می‌دهی تا حساب کند. پیرمرد نگاهی به ماست می‌اندازد و میفهمد تاریخش گذشته است. به تو می‌گوید. حالا تو ماست را برمی‌داری؟! که اگر برداری جاهلی...

 

نه فقط در سیاست. که در رفاقت هم همین است. بد نیست بعضی‌ وقتها بنشینیم و تامل کنیم در دوستی‌هایمان. که با فلانی برای چه رفیقم؟! بر طبق چه معیاری؟ چه سود دنیوی یا اخروی دارد برایم؟ در این سنجیدن‌ها٬ رشد است. تعالی است. این دقیق‌شدن‌ها بسیار توصیه شده است...

 

...................................................

لازم به ذکر می‌دونم که به هیچ‌فرد خاصی اشاره نداشتم و موقع نگارش ِ این سیاهه٬ مصداق خاصی رو در ذهن نداشتم. سوء تفاهم نشود لطفا!

 

۲ نظر
آسمان دریا

به اسم سیاست٬ به کام نفس

 

 

یادم نمی‌آد توی وبلاگ پست سیاسی گذاشته باشم. این پست رو هم سیاسی نمی‌دونم. چه بسا توی عرصه‌های مختلف زندگی کاربرد داشته باشه. ولی توی قالب سیاسی -با توجه به شرایط کنونی- عرض میکنم.

 

راست میگه محسن. یه عده هستند٬ انتخابشون رو قبلا کرده اند٬ حالا برای انتخابشون دنبال معیارهای خوب می‌گردند. یه عده‌ی دیگری هم هستند٬ که با توجه به معیارهاشون انتخاب می‌کنند. بنظرم گروه دوم ارزش بیشتری داشته باشند. حتی اگر نسبت به گزینه‌ات شناخت قبلی داشته باشی٬ این خیلی قشنگه که بدون توجه به او٬ معیارهات رو بریزی وسط و بازنگری کنی توی انتخاب او! ...دارم سخت می‌گم.

الان موقع انتخاباته. به کرات دیدم توی دوست و فامیل و آشنا٬ که نظر ِ فردی از قبل٬ به یکی از این ۸ نفر بوده٬ و با توجه به مستندات و حرفها و مناظرات٬ نظرش ثابت مونده و از اشتباهات ِ کاندیدای مورد نظرش یا دفاع کرده٬ یا در مقابلش سکوت کرده. خب این معنیش جز تحجر چیست؟! جز منفعت طلبی چیست؟! یا منفعتی در کاره٬ یا جهل! چقدر خوب می‌شد اگر انتخاب‌گران٬ معیارهاشون رو درنظر می‌گرفتند و با توجه به اونها انتخابشون رو می‌کردند. احساس بدی پیدا می‌کنم وقتی می‌بینم مناظره تمام شده٬ و فردی نگران و ساکت است که کاش کاندیدای موردنظرم این طور مناظره نمی‌کرد. کاش فلان حرف رو نمی‌زد! کاش فلان عقیده رو نمی‌داشت! کاش جلوی کاندیدای دیگر کنف نمی‌شد! خب آقای حق گرا! چرا حمایت می‌کنی از کاندیدایی که بد عمل می‌کند؟!! چرا جاهلانه گریبان می‌دری از انتخاب ِ نسنجیده ات؟!

 

وارد مغازه‌ای می‌شوی٬ از اول قصد داشته‌ای فلان ماست را بخری. حالا یا به دلیل اینکه پدرت کارمند یا صاحب آن برند بوده٬ یا اینکه از قبل دوستش داشته‌ای. می‌خواهی آن را از یخچال برداری٬ صاحب مغازه که پیرمرد خوش برخوردی هم هست٬ می‌گوید: جوان! ماست‌های بهتری هم هست در اینطرف یخچال. و تو حتی نگاه هم به آنها نمی‌کنی! چون می‌خواهی ماست ِ خودت را برداری. ماست را به پیرمرد می‌دهی تا حساب کند. پیرمرد نگاهی به ماست می‌اندازد و میفهمد تاریخش گذشته است. به تو می‌گوید. حالا تو ماست را برمی‌داری؟! که اگر برداری جاهلی...

 

نه فقط در سیاست. که در رفاقت هم همین است. بد نیست بعضی‌ وقتها بنشینیم و تامل کنیم در دوستی‌هایمان. که با فلانی برای چه رفیقم؟! بر طبق چه معیاری؟ چه سود دنیوی یا اخروی دارد برایم؟ در این سنجیدن‌ها٬ رشد است. تعالی است. این دقیق‌شدن‌ها بسیار توصیه شده است...

 

...................................................

لازم به ذکر می‌دونم که به هیچ‌فرد خاصی اشاره نداشتم و موقع نگارش ِ این سیاهه٬ مصداق خاصی رو در ذهن نداشتم. سوء تفاهم نشود لطفا!

 

۲ نظر
آسمان دریا

پرستوی کانال کمیل

 

 

من هم مثل خیلی‌ها این ماجرا رو شنیده بودم.

دلم لرزیده بود همون وقتی که فهمیدم تعدادی از شهدا٬ توی یک کانال٬ در محاصره‌ی عجیب دشمن قرار گرفته بودند و با تشنگی جون دادند. آقامون برامون خونده بود از شعرهای سپهر. از حماسه‌ای که چند نفر ایجاد کردند...

 

عجب کربلائیه

نشون به اون نشونه

عطش نعره می کشه

۵ روزه تشنمونه!...

 

بیسیم‌چی با صدای ضعیفی با ابراهیم همت صحبت می‌کرد و آمار ِ پرواز ِ بچه‌ها رو به حاج همت می‌داد. خواست قطع کنه. حاج همت که کاری از دستش برنمیومد٬ ملتمسانه گفت: قطع نکن... فقط حرف بزن... هرچی می‌خوای بگو... و بیسیم‌چی جملاتی رو گفته بود  که حاج همت به  پهنای صورت  گریسته بود.  جملاتی رو گفته بود که آتش زده بود  بر جان عالم.  گفته بود: سلام ما رو به امام برسانید و بگویید ما حسین‌وار جنگیدیم و تا آخرین قطره خونمون ایستادگی کردیم...

...و بیسیم قطع شده بود.

 

شنیده بودم این ماجرا را. اما از تو چیزی نشنیده بودم. هیچ کجا نقلی از تو نبود. نشنیده بودم که اصلا فردی که کانال را سرپا نگه داشته بود ابراهیم هادی بوده! نشنیده بودم که برای روحیه رزمنده‌ها٬ تو مداحی می‌خواندی. نشنیده بودم که این تو بودی که شهدا را در انتهای کانال٬ روی هم می‌چیدی. بعدا فهمیدم که ۳ نفری که توانسته بودند از کانال فرار کنند٬ با کمک تو بود که جان سالم به در بردند. و تو٬ لحظاتی تنها بوده‌ای در کانال...

 

و شاید حکایتی‌ست غریب این تنها شدن‌ها. من نمی‌توانم به تنهایی ِ معنی‌دار ِ مریم(س) و خدایش فکر نکنم. من نمی‌توانم به تنهایی ِ محمد(ص) قبل از رسالتش فکر نکنم. نمی‌توانم به تنهایی ِ فاطمه٬ مادر امیرالمومنین در موقع وضع حمل فکر نکنم. تنهایی‌های خالصی که با خدا رخ داد...

 

و تو٬ لحظاتی تنها بوده‌ای در کانال... اینکه چه اتفاقی افتاده در آن تنهایی را من نمی‌دانم. نمی‌فهمم هم. اما می‌دانم چرا وقتی آمده بودم کانال کمیل٬ بوی غریبی می‌آمد.

بوی گمنامی... بوی مظلومیت... بوی استقامت...

 

 

...................................

حالا بعد از سالها٬ ما باید این چند بیت را با صدای بلندتری بخوانیم:

 

هر کی می‌خواد خدافظ

هرکی می‌خواد بمونه

باید تموم عالم

این حرفا رو بدونه

 

باید اینو بدونه

گردان هنوز روی پاست

هنوزم که هنوزه

قلب زمین مال ماست...

 


 

۲ نظر
آسمان دریا

پرستوی کانال کمیل

 

 

من هم مثل خیلی‌ها این ماجرا رو شنیده بودم.

دلم لرزیده بود همون وقتی که فهمیدم تعدادی از شهدا٬ توی یک کانال٬ در محاصره‌ی عجیب دشمن قرار گرفته بودند و با تشنگی جون دادند. آقامون برامون خونده بود از شعرهای سپهر. از حماسه‌ای که چند نفر ایجاد کردند...

 

عجب کربلائیه

نشون به اون نشونه

عطش نعره می کشه

۵ روزه تشنمونه!...

 

بیسیم‌چی با صدای ضعیفی با ابراهیم همت صحبت می‌کرد و آمار ِ پرواز ِ بچه‌ها رو به حاج همت می‌داد. خواست قطع کنه. حاج همت که کاری از دستش برنمیومد٬ ملتمسانه گفت: قطع نکن... فقط حرف بزن... هرچی می‌خوای بگو... و بیسیم‌چی جملاتی رو گفته بود  که حاج همت به  پهنای صورت  گریسته بود.  جملاتی رو گفته بود که آتش زده بود  بر جان عالم.  گفته بود: سلام ما رو به امام برسانید و بگویید ما حسین‌وار جنگیدیم و تا آخرین قطره خونمون ایستادگی کردیم...

...و بیسیم قطع شده بود.

 

شنیده بودم این ماجرا را. اما از تو چیزی نشنیده بودم. هیچ کجا نقلی از تو نبود. نشنیده بودم که اصلا فردی که کانال را سرپا نگه داشته بود ابراهیم هادی بوده! نشنیده بودم که برای روحیه رزمنده‌ها٬ تو مداحی می‌خواندی. نشنیده بودم که این تو بودی که شهدا را در انتهای کانال٬ روی هم می‌چیدی. بعدا فهمیدم که ۳ نفری که توانسته بودند از کانال فرار کنند٬ با کمک تو بود که جان سالم به در بردند. و تو٬ لحظاتی تنها بوده‌ای در کانال...

 

و شاید حکایتی‌ست غریب این تنها شدن‌ها. من نمی‌توانم به تنهایی ِ معنی‌دار ِ مریم(س) و خدایش فکر نکنم. من نمی‌توانم به تنهایی ِ محمد(ص) قبل از رسالتش فکر نکنم. نمی‌توانم به تنهایی ِ فاطمه٬ مادر امیرالمومنین در موقع وضع حمل فکر نکنم. تنهایی‌های خالصی که با خدا رخ داد...

 

و تو٬ لحظاتی تنها بوده‌ای در کانال... اینکه چه اتفاقی افتاده در آن تنهایی را من نمی‌دانم. نمی‌فهمم هم. اما می‌دانم چرا وقتی آمده بودم کانال کمیل٬ بوی غریبی می‌آمد.

بوی گمنامی... بوی مظلومیت... بوی استقامت...

 

 

...................................

حالا بعد از سالها٬ ما باید این چند بیت را با صدای بلندتری بخوانیم:

 

هر کی می‌خواد خدافظ

هرکی می‌خواد بمونه

باید تموم عالم

این حرفا رو بدونه

 

باید اینو بدونه

گردان هنوز روی پاست

هنوزم که هنوزه

قلب زمین مال ماست...

 


 

۲ نظر
آسمان دریا

ساده‌ی پیچیده

 

 

کم کم داریم نگران می‌شویم!

آقای ماهی‌فروش همان اوایل گفته بود وقتی پر و بال ماهی ِ آنجل٬ صاف است و با شکوه٬ یعنی حالش خوب است. یعنی مریض نیست. یعنی روبه‌راه است.

آقای ماهی فروش امروز یک ماهی‌ ِ آنجل ِ سفید آورده است. ماهی ِ قدیمی ِ این ماهی‌کده٬ یعنی آنجل ِ سیاه٬ گویی تحمل ِ این آنجل ِ سفید را ندارد! مدام دارد حمله می‌کند. زهر چشم می‌گیرد. فکر کردیم لابد کمی مریض است و حوصله‌ی مهمان ندارد! اما به بال و پرش دقت کردیم. صاف بود و با شکوه. یعنی حالش خوب است لابد. ولی این حرکت‌ها چیست؟!

ولی واقعا این حرکت‌ها چیست؟! طوری به سمتش می‌رود و باهاش دعوا می‌کند که آدم نگران می‌شود. آن‌یکی هم جاخالی می‌دهد و دنبال غذایش می‌رود. و حکایت از سر گرفته می‌شود. آقای ماهی‌فروش به نگرانی ِ من لبخند می‌زند. من که نمی‌دانم بین آن دو چه می‌گذرد. آقای ماهی‌فروش می‌داند. اصلا می‌دانی؟ بنظرم آقای ماهی فروش خیلی زرنگ است...!

 

...سر جنگ ندارد ماهی‌ سیاه. راز و رمزش بماند برای خودشان. به من ِ ناظر و شمای خواننده چه! چه می‌دانیم از رابطه‌ی این دو! در عجبم از خودم که با وجود ِ پر و بال ِ صاف و باشکوه ِ ماهی سیاه٬ مدتیست دارم رصد می‌کنم این‌دو را. خب شاید دارد چیزی می‌گوید ماهی ِ سیاه. شاید دارد پیامی می‌رساند حتی اگر به روشی غلط! شاید این رابطه فی‌الباطن ای هم داشته باشد خب!

 

 

 

 

.............................................

مهرت را از ازل داشته ام.

خودت می‌دانی.

 

 

۵ نظر
آسمان دریا