پشت یک وانتی نوشتهشدهبود: "ریگی پریشان میکند اندیشهی مرداب را"
شاعرش خوب فرق دریا و مرداب را بلد است. خوب میداند اگر صدها سنگ هم در دریا بیفتد٬ اندیشهاش برهم نمیخورد و خاطرش حزین نمیشود. خوب میداند دریا فقط بزرگ نیست! بلکه جریان دارد و رکود ِ مرداب را ندارد. مرداب تلخ است. راکد است. هرچقدر هم که بزرگ باشد٬ مرداب است.
داشتم به ریگهای ریز و درشت زندگی فکر میکردم. به اینکه چقدر دریا بودن خوب است. دل که وسیع باشد٬ هر مشکلی هم پیش بیاید٬ هر حزن و همّی هم بخواهد قد علم کند٬ مانند موجهای دایرهای شکل ِ کوچکی میشود که از انداختن ریگ در دریا بهوجود میآید. سریع از بین میرود و بعد از آن٬ دریا٬ همان دریاست! اگر مرداب باشی اما؛ کافیست چند ریگ درشت درونت بیفتد تا دیگر اثری از تو نماند!
......................................
عنوان از "در سینهات نهنگی میتپد" (نظرآهاری)
وبلاگ زیبایی دارید
با اجازه این مطلب را در سایتمان گذاشتم با لینک وبلاگتان.
خوشحال می شم سایت ما هم در پیوندهایتان جایی داشته باشد.
قلم بسیار روانی داریدو سعی می کنم زیاد به این وبلاگ سر بزنم