حالا که کلاس دکتر جبارزاده تشکیل نشد، وقت خوبى‌ست براى فکرکردن و قلم‌زدن متن کارت عروسیمان. چند نمونه‌اى دیده‌ام توى اینترنت. با هم دیدیم اصلا! هیچکدام را نپسندیدى. آخرش گفتى خودت بنویس. گفتم چشم. راستی یادش بخیر براى کارت نامزدى زیاد فکر نکردم. قشنگ هم شده‌بود. ولى نمیدانم چرا حالا قلم یارى نمی‌کند! شاید براى عمق این روزها باشد. شاید نشود مروارید عشق را از اعماق این دریا بیرون بیاورم و توصیفى از آن بنویسم. باز هم خوش به حال این آقاى اشرف‌‌زاده که مى‌تواند! نوایش در گوشم مى‌گوید:

یادت در یاد من، نامت فریاد من،

بى تو از جان سیرم، مى‌میرم...