تسنیم

آنگاه که حضرت حق در کتابش فرمود: و مزاجه من تسنیم...(و می چشند شراب طهور تسنیم را...)

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

انفروا فی سبیل الله

 

 

دعایی کنید برای این پاها. میخواهند سبب خیر شوند. میخواهند ببرند مرا به نقطه‌ای دور تر از روزمرگی‌ها. می‌خواهند آقایی کنند و این ریشه‌ها را بسوزانند. باشد که هجرت٬ مقدمه‌ای باشد برای فصل وصال. باشد که وصال٬ تتمه‌ای باشد برای این تن ِ فربه و کرم‌پرور. تنی که نکرد کاری جز برای نفسش. باشد که هجرت٬ تیغ ِ برنده‌ای باشد برای این ریشه‌ها. ریشه‌هایی که از چند صباحی پیش٬ هفت قرآن به‌میان٬ گوش شیطان کر٬ سست‌تر گشته‌اند به لطف ِ نگاه ِ چند زنده‌ی آسمانی ِ غایب از چشمان ِ زمینی‌. دعایی کنید برای این پاها...

 

 

مدتی نخواهم بود.

گفتم که با سرزدن‌هایتان شرمنده‌ نشوم.

یا علی.

 

.......................................

ترجمه‌ی دلی ِ عنوان: راه بیفتید توی راه خدا! بدوید... ریشه‌هایتان را بکنید و راه بیفتید...

 

 

۰ نظر
آسمان دریا

خط خطی

 

 

داری فاصله‌ی بین ِ دانشکده تا مسجد را قدم می‌زنی. کوله‌ای به دوش نداری و وسایلت را در کمدت گذاشته‌ای. حس خوبی‌ست. ناگهان جلوی رویت سبز می‌شود و آنقدر غیرمنتظره‌ هست که حالت چهره‌ی هردویتان٬ عوض شود! خوشحال می‌شوی. اما این خوشحالی دوامی ندارد. زیرا از دستانش چیزی را روی زمین می‌اندازد که انتظار دیدنش را نداشتی. پایش را هم محکم میگذارد رویش تا تو بفهمی چقدر هول شده‌است. از هول شدن او٬ تو هم هول می‌شوی و سر صحبت باز نمی‌شود. کمی سعی می‌کنی خودت را با عجله نشان دهی. او٬ که حالا اینقدر جلویت هول شده‌است٬ سعی می‌کند با درآوردن سیگاری دیگر از درون کیفش٬ خودش را عادی نشان دهد. خودش می‌داند که کار مسخره‌ایست. اما جلوی تو سیگارش را روشن می‌کند و دودش را قر می‌دهد. فضا کاملا سنگین شده‌است و به جمله‌ای بسنده می‌کنی: "برای سلامتی‌ت ضرر داره. نکش." بعد هم سریع ترین خداحافظی دنیا و رفتن به سوی مسجد. توی راه ِ مسجد٬ سرشار از تعجب٬ به یادت می‌آوری که او٬ از فعالان دفتر فرهنگی بود و مسئول مسافرت مشهد.

 

توی راه ِ مسجد٬ بعد از شکر پروردگارت٬ برای هزارمین بار به خودت متذکر می‌شوی که نقص او در ظاهر است و نقص تو در باطن...

پس تمام خطوط بالا را خط می‌زنی...

 

 

۱ نظر
آسمان دریا

خط نمودار

 

 

توی شرایط و زمان‌های مختلف٬ حس و حال آدما متغیره. ولی تقریبا همه یه خط مستقیمی رو توی زندگی‌شون طی می‌کنند که بیانگر حالات و عقاید و اخلاقشونه.

حالا این نمودار٬ بعضی وقتها فاز معنویتش می‌ره بالا. مثلا وقتی میری مشهد. یا کربلا. اگه خیلی کارت درست باشه٬ سعی می‌کنی این خط رو اون بالابالاها نگه داری. اگه نه٬ حداقل مدتی قسمت بالای نموداری. بعدشم لابد درگیر این شلوغی‌ها و پستی‌های دنیا بشی و خط نمودار بیاد پایین...

بعضی وقتها٬ این خط نمودار٬ توی یه زمان مشخص٬ بالا می‌مونه. به دلایل مختلف. مثلا اگه یخوده به جنگ و حال و هوای اون موقع فکر کنیم٬ از یه طرف می‌بینیم که رزمنده‌ها اون موقع خیلی خودشون رو به مرگ نزدیک می‌دیدند. نزدیک بودن به مرگ٬ یعنی نزدیک بودن به خدا. از طرف دیگه٬ مردم توکلشون بالا بود و توقعشون کم. هر خانواده‌ای توی فامیلاشون حداقل یکی دو نفر داشت که اعزام شه. خب اینا به همراهش دعا و نذر و معنویت داشت لابد.

ما اون شرایط رو درک نکردیم. شنیدیم فقط. اما توی هفته‌شهدای دبیرستان٬ از همون سالهای اول دبیرستان تا الان که سال چهارم دانشگاه ام٬ کمی از اون حس‌ها رو تجربه کرده‌ام. با بغض‌های مادر شهید بغض کرده‌ام و با خاطراتشون انس گرفته‌ام. از اعزام پسرهاشون که می‌گفتند٬ از خداحافظی‌های آخرشون که می‌گفتند٬ از روحیات و اخلاقیاتشون که می‌گفتند٬ سنگینی ِ حقشون روی شونه‌هام رو حس می‌کردم. به کوچیکی و کم ظرفیتی خودم که می‌رسیدم٬ تازه می‌فهمیدم چقدر خط نمودار پایینه و من بی‌خبرم...!

 

 

...............................................

دستش را برداشت از روی موس... چشمش را چرخاند از روی مانیتور... سرش را انداخت پایین و کمی فکر کرد به کارهایی که انجام داده‌است... این‌ها را چون منی کرده‌ام؟! بی‌شک نه... که اگر نبود نگاهتان٬ نبود سیاهه‌ی این حقیر ِ کمترین.

الحمد لله.

 

۰ نظر
آسمان دریا

تقصیر من نیست

 

 

 

چه خاکی گرفته اینجا...

 

 

 

۵ نظر
آسمان دریا