من و شما٬ یه گوهری داریم که خیلی وقتها ازش غافلیم.
مادربزرگهامون!
البته بعضی ها هم مادربزرگهاشون رفته اند از این دنیای ما...
چند صباحیست که خونهی مادربزرگ هستیم.
این توفیق ِ اجباری٬ باعث شده یخوده از دنیای مدرن فاصله بگیریم!
یکی از نوهها٬ شارژ موبایلش تموم شده بود٬ اعصاب ِ مادرش(خاله) ریخته بود به هم.
که کجاست بچه ام و از این حرفها!
حرفهای مادربزرگ رو دقت کن:
اوووووه! حالا انگار چی شده! والا ۴۰ سال پیش موبایل نبود که!
صبح که بچه هامونو میفرستادیم مدرسه٬ تا دم در دنبالشون میرفتیم٬
چنتا صلوات و یه آیت الکرسی و خداحافظ!
خاطرمون هم جمع بود که خدا٬ خودش حافظ بچههامونه!
نه اینکه با موبایل مخالف باشه! خودش هم موبایل داره.
اما میشه آدم فرهنگ سنتیش رو حفظ کنه و از وسایل امروزی هم استفاده کنه...
از قدیم الایام٬ از وقتی که من یادمه٬ مادربزرگ وقتی میخواد نون رو گرم کنه٬
میذارهشون روی بخاری! ماکرو هم دارن ها!
اما واقعا اون نونی که روی بخاری گرم میشه کجا٬ و اون نونی که توی ماکرو گرم میشه کجا!
فاتحه ی پیشرفت و تکنولوژی و مدرنیته رو خوند: لبخند ِ معنادار ِ مادربزرگ ِ ما!
که بخاری ِ قدیمیمون٬ بهتر از ماکرو گرم میکنه نونهامون رو!
...وقتی فهمید اتاق جدیدم رو دارم سنتی درست میکنم٬ بعد از کلی قربون صدقه٬
پدربزرگ رو فرستاد تا از انباریشون٬ اون پیراموس۱ قدیمیه رو بیاره!
میگفت جزو جهازش بوده! حتی مادرم هم یادشه که مادربزرگ روی اون غذا میپخته.
پیراموس رو گذاشت جلوم٬ با چنان وسواسی شروع کرد به توضیح که پدربزرگ تعجب کرده بود!
نحوهی کارش رو توضیح میداد... تمیز کردنش رو توضیح میداد...
از زیباییها و تک بودنش میگفت که مثلا پایینش انقدر براق بوده که پنداری طلا بوده!
آخرش هم در کمال تعجب ِ بقیه٬ هدیه اش داد به من که بذارمش توی اتاقم.
هممون کلی خاطره داریم از مادربزرگهامون.
از سبک زندگی ِ قدیمی و با برکتشون که گویی دنیای امروز٬ زیاد خوشش نمیاد ازش!
از نگاه ِ پر محبتشون که آرزوی عاقبت بخیری٬ میبارید از چشمهاشون!
.................................................
پ.نوشت اول: بعضی وقتها فکر میکنم که مادربزرگ-پدربزرگ های آینده چه خواهند شد...
پ.نوشت دوم: تا حالا دقت کردید چرا ما معمولا میگیم: خونه ی مادربزرگ؟! چرا نمیگیم خونه پدربزرگ؟!
۱: پیراموس٬ یه چراغ ِ پخت و پز قدیمیه که با نفت کار میکنه.