اصلا از همان بچگی مان شما یک جایگاه خاصی پیشمان داشتید.
هرچند که از آن دوران٬ چیزی جز دویدن در صحن های بزرگتان و شیطنت های بچگی یادمان نمی آید٬
اما از شما چه پنهون٬ همین که سال به سال بزرگ تر میشدیم٬ آن وابستگی و اشتیاق هم بیشتر میشد
این را هم بگذارید کنارش که از زمانی به بعد٬ مسافرتهای مشهد٬ رنگ و بوی رفاقتی و شاگرد-استادی هم گرفت!
و آنجا بود که زیارت کردن ِ شما را یادمان دادند.
میخواستم بگویم همه ی مردم ایران به شما مدیون اند.
دِینی که از حساب و کتاب ما زمینی ها خارج است.
شما در ایران غریب به شهادت رسیده اید.
هنوز هم غریب اید. خورشید کجا و سایه کجا.
اما حقیقتش نمیتوان وجود ِ این حب و اشتیاق را انکار کرد.
ما٬ دلمان به همین حب خوش است!