این بهانهها را دوست دارم. این ۴ سال یکبارها٬ این انتخاباتها٬ اینها همه وجود ِ زندهی تو را برایم یادآور میشود. جدای از اینکه چه کسی انتخاب میشود٬ بنظرم اصل چیز دیگریست. اصل٬ گاهیاوقات میان دعوای چند گروه گم میشود. اصل٬ میان ِ طرفداری ِ افراطی گم میشود. اصل٬ میان ِ جدل کردن ِ بدون آگاهی گم میشود!
اصل٬ اعتقاد داشتن به توست. به وجود تو. به کارآمدی تو.
ایستاده بودیم کنار منقل ِ گازی. من و امین و امیرحسین. جوجهها درحال سرخ شدن بودند و ما گرم صحبت. سطح بحثمان از انتخابات و حواشی آن فراتر رفته بود. دربارهی تو صحبت میکردیم. دربارهی اینکه باید سعیمان را بکنیم که بدهیمت دست صاحب اصلیات. دربارهی اینکه چه بسیار بوده اند خونهایی که به پای تو ریخته شدند... به امین گفتم: نباید به نظام تقدس داد٬ به گونهای که اشخاص مقدس شوند و کمبودها و نقصها به پای دین نوشته شود. امین حرفم را کامل کرد: اشخاص نیستند که تقدس دارند. این جایگاهها هستند که برای ما مقدس اند.
آری. تو برایمان مقدسی. جدای از این که اشخاص میآیند و میروند٬ جدای از همهی نقصها و کمبودها٬ احساس میکنم هنوز دل ِ خیلیها به تو گرم است...
میدانی٬ حرف ِ آن بیخردان را باور نکن که رای دادن٬ آخرین روزنهی امید است. که رای میدهیم چون چارهای نداریم. اینها که گزاف است. جز این است که هرکسی که رای میدهد٬ در حقیقت به تو رای میدهد؟!
..................................................
وضو میگیریم و رای میدهیم.