بعد از کلی فراز و نشیب٬ سختی و راحتی٬ دم به دم مزمزه کردن ِ آیه‌ی ان مع العسر یسری٬ رسیده‌ام به اتفاقی که روبه رویم گذاشته‌اید. در کمال نالایقی٬ در عین غفلت٬ باید نسیم خراسان ِ شما به مشامم برسد و امین پیامکی بزند و همان دم با هم زمزمه کنیم این شعر ِ همیشگی‌مان را:

چشمم از اشک پر و

عکس حرم٬ می‌لرزد...

همان دم زمزمه کنیم و سیر نشویم از تکرارش و در دلمان بیاندازید که بلیط‌ها را چک کنیم و بلیط هم باشد و ظرف چند ساعت٬ ۸ نفری عازم مشهد شما شویم! بعد لابد هر خوشی و ناخوشی این روزها را بگذاریم کنار٬ زندگی و دانشگاه و روزمرگی را بگذاریم گوشه‌ای٬ عزم دیار شما کنیم و هیچ نخواهیم جز وصال حریم امن‌تان را!

منت ِ شماست بر ما و لطف بی‌کرانتان شامل حال ماست که هر سال٬ چند باری مشهدی می‌شویم. خواستم بگویم این بار فرق می‌کند. خواستم بگویم آن "عِصمَةِ المُعتَصِمینَ" (دست‌آویز ِ محکم برای وسیله‌جویان) ای که در صلوات شعبانیه فرموده‌اند٬ دلمان را یک جور خاصی منقلب می‌کند که بخواهیم دلمان را یک جایی گیر بیاندازید که دیگر جدا نشود. که دیگر هوای این و آن نکند. خواستم بگویم ما امنیت می‌خواهیم. همان‌هایی که برایش گفته‌اند: "یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها، وَیَغْرَقُ‏ مَنْ تَرَکَهَا". از همان‌هایی که آخرش اسم‌مان می‌شود مومن حقیقی! از همان‌ها.

 

 

.........................................

حلال کنید. سرتان را زیاد درد می‌آورم. پر از ریا و خودخوب‌نشان‌دهندگی ام! اما امید دارم به دعای شما.

دعا کنید خدا کمی اخلاص دهد به این نویسنده!