یا غیور

یعنی غیرتی می‌شوی

وقتی می‌بینی به فرد دیگری دل می‌بندم...

 

و من چقدر باید بروم

چقدر باید سنگ‌ها را از سختی ِ سرم بشکنم

چقدر باید به در ِ بسته بخورم

تا بفهمم

فقط تویی و جز تو هیچ‌کس نیست!

فقط تو می‌مانی و هیچ‌کس ماندنی نیست!

چقدر؟!

 

 

نیاید آن روز که زیر ِ تلی از خاک

تنهای تنها٬‌

وقتی همه‌ی مدعیان به سوی زندگی‌شان برمی‌گردند٬

وقتی هرآن‌کس و هرآن‌چیزی که به آن دل بسته‌بودم٬ نیست و نابود می‌شود٬

وقتی همه‌ی دنیایم می‌شود پارچه‌ای نمناک و سفید٬

وقتی بدنم بی‌قدرت‌ترین حالت خود را تجربه می‌کند٬

-بدنی که حالا دیگر موجودات ِ ریز هم به آن رحمی نمی‌کنند-

آن‌وقت حسرت بخورم که آه...

کاش در ِ دل را به این آسانی باز نمی‌گذاشتم!

 

 

...............................................

گرَم نگاه نکنی٬

کی توان پرواز؟