عزیزی اومده‌بود برای تحقیق درباره‌ی عزیزی دیگر! امر ِ خیری در پیش بود. با خودم فکر کردم و هرچی از او می‌دونستم گفتم. از عقایدش٬ از وضعیت درسی‌ش٬ از اخلاق‌های اجتماعی‌ش... توی اینجور مسائل٬ باید هرچی می‌دونی رو به زبون بیاری. بحث ِ یه عمر زندگیه. حتی می‌گن یکی از جاهایی که ذکر ِ بدی‌ها٬ غیبت محسوب نمی‌شه٬ همین‌جاست. حقیقتش هرچی درباره‌ی این رفیقمون فکر کردم٬ سیئه‌ای به ذهنم نرسید! البته زیاد به هم نزدیک نیستیم. اما برای خودم جالب بود که جز خوبی چیزی ازش ندیدم!

داشتم فکر می‌کردم اگر درباره‌ی من تحقیق بشه٬ بقیه چی‌ می‌گن؟! چنتا خوبی دارم که بهشون ببالم؟ چنتا بدی دارم که ازشون شرمگین باشم؟ بقیه به کنار اصلا. بدی‌ها و خوبی‌های ظاهری هم به کنار کُلّهُم. دارم به این فکر می‌کنم که اون روز ِ موعود٬ اعضا و جوارحم چه‌ها که نخواهند گفت! چه شهادت‌ها که نخواهند داد...

 

.......................................................

یَومَ تُبلَى السَّرَائِرُ

آن روز که رازها٬ همه فاش شود

فَمَا لَهُ مِن قُوّةٍ ولَا نَاصِر

پس او را نه نیرویى ماند و نه یارى

سوره مبارکه طارق٬ آیات ۹ و ۱۰