یک.

دهلیز٬ یه راهروی تاریک و درازه٬ بین در و خونه. می‌گن قدیما توی خونه‌های قدیمی زیاد بوده این راهروها. خودم هم یادمه. از راهرو که رد می‌شدی٬ می‌رسیدی به لبخند و مهمون‌نوازی ِ صاحب خونه.

 

دو.

توی دهلیز ِ این دنیا٬ توی این بازار ِ پر زرق و برق٬ با این همه تاجر و این همه شلوغی٬ یه دستی باید باشه که آدم دستشو بذاره توش و دلگرم باشه که دیگه گم نمی‌شه. از دهلیز باید گذشت. چون تاریکه و دراز! چون پره از چشمک‌ و فریب ِ تجار. یه دستی باید باشه لابد...

 

سه.

ماه رمضون و رحمتهای خداش٬ یه دست بود تو این شلوغی. یه دلگرمی بود تو این بازار. تحیت و سلام بود که از لحظه لحظه‌ی این ماه می‌ریخت تو دلامون. خوش بحال اونایی که روزه گرفتنشون٬ تنها نخوردن ِ ظاهری نبود. خوش بحال اونایی که ظرفشون پر شد و از دهلیز به سلامت گذشتند...

 

 

...............................................

ربطی به محتوای این نوشته نداره اما: فیلم دهلیز رو ببینید.