شهر و مردمش تازه فهمیدند
آن کسی که هرشب در ِ خانهها میرفت٬
آن کسی که با پیرمرد جذامی همغذا میشد٬
آن کسی که یتیمان٬ از بدن ِ خستهاش بالا میرفتند٬
که بود.
انگار همیشه حکایت شما و خانوادهی شما چنین است که خوبی کنید و بدی ببینید...
شهر و مردمش تازه فهمیدند
آن کسی که هرشب در ِ خانهها میرفت٬
آن کسی که با پیرمرد جذامی همغذا میشد٬
آن کسی که یتیمان٬ از بدن ِ خستهاش بالا میرفتند٬
که بود.
انگار همیشه حکایت شما و خانوادهی شما چنین است که خوبی کنید و بدی ببینید...