با من از روایت گریهها
سخن مگوی.
صبحهای مرمرین در پی است،
سواران ستارهپوش در پی است.
گُلگُل شبنم و
لغزش لاله
در نسیمههای نور.
دیگر
نه نامی از دریا،
نه نقشی
که در چشم آدمی.
من رازجویِ آن روایتم
که هنوزش کسی
بازنسروده است.
با من از روایت رازها
سخن بگوی......((سیدعلی صالحی))........درپاییزفصل زیبا منتظر حضور گرم شماهستم ...ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.