۱- تعطیلات نوروز هم مثل هر سال اومد و رفت و عمرها که تلف شد و وقتها که از دست رفت! ماها موندیم و یه رودربایسی ساده! که برگزار کنیم این آیین ِ باستانی (!) رو و لحظه‌ی سال تحویل فکر کنیم اتفاق خاصی داره می‌افته و تقدیرمون اون لحظه نوشته می‌شه و از این چرت و پرتا! نیم ماه مملکت تعطیله و نیم ماه ِ بعدیش هم پنداری هم‌وطنان گرام در استراحت اند بابت تعطیلاتی که در آن استراحت کردند! دانشگاه‌ها که رسما ۱ ماه تعطیل اند! جالبه ها! شادیم کلا! حالا ما که خدا رو شکر فرار کردیم از این تعطیلات. ایشالا سالهای بعد هم سرمون شلوغ باشه و بتونیم فرار کنیم!

 

۲- اینکه از دیدن سریال پایتخت مسروریم و متعجب٬ هم قشنگه هم تلخ. بین ِ اینهمه سریال و فیلمی که صدا و سیما ساخته٬ چنتا مثل ِ پایتخت داریم؟! انگشت شمارند. سالها باید بگذره تا پایتخت ساخته شه... وضعیت سفید ساخته شه... یکی مثل مقدم و تنابنده بیان و اینطوری آموزه‌های اخلاقی و اسلامی رو توی قالب طنز ارائه کنن. یا یکی مثل نعمت الله بیاد و اینطوری زندگی ِ مردم توی شرایط سخت جنگ رو نشون بده و بگه اون زمان چقدر مردم همدل و خوب بودند! دیدن ِ پایتخت تلخ بود. اینکه نماز خوندن اینقدر معمولی بود٬ اینکه ارسطو برای اینکه بگه مورد خوبیه برای ازدواج٬ بگه: من که پسر خوبی ام... کار میکنم... نماز می‌خونم...٬ اینکه احترام به پدر اینقدر تاکید شد٬ اینکه روزی ِ حلال اینقدر پر رنگ شده بود و... اینها همه شیرین بود و تلخ. تلخ بود که چرا ما باید اینقدر به حافظه‌مون فشار بیاریم و آخرشم نتونیم سریالی مثل پایتخت رو توی آرشیو صدا و سیمامون پیدا کنیم...

 

۳- فکر می‌کنم روزهای مهمی رو درپیش داریم. برای همدیگه دعا کنیم که سنجیده و عقلانی عمل کنیم و تعصب٬ چشممون رو کو نکنه...