چه قرار و آرامشی وقتی دلت را بسپاری به او
چقدر نیاز دارم نیاز...
و همین نیاز مرا وا می دارد که طالب این قرار باشم
که بی قرارم
یعنی می شود خدا دل مرا هم قرار بدهد
پس چرا باز حیران مانده ام ...
وقتی همه امیدم به لطف اوست
چاره ای می خواهم برای بی چارگی هایم
راهی برای پیدا شدنم
نوری برای روشنایی مسیرم
و قرار و آرامشی برای بی قراری هایم
که طوفان زنده زندگی ام ...
همه فکرم به یک جمله ختم می شود
الا بذکر الله تطمئن القلوب
شاید حکایتی دارد این همه پر پر زدنم
شاید هنوز انقدر بالنده نشده باشم
شاید هنوز آنگونه که باید نیستم
خدایا گداخته شدنم تا کی
طاقتی ده صبری ده
و آرامشی
خدایا تو را سپاس به خاطر همه این بی قراری هایی که
قرارش ختم به تو می شود...
مرا بر این قرار ثابت قدم فرما...
انگار این پست شما فرصتی شد برای درد دل با خدا
می گذارم همین جا باشد این حرفها
که بهانه اش نوشته شما شد ...
موفق و موید باشید...