می‌شد همه‌ی شب‌های شعب نخوابد توی بستر پیامبر

می‌شد جانش را سپر بلای رسول نکند

فقط یکی از آیه‌های قرآن کم می‌شد؛

وَ مِن النّاس مَن یشری نفسه ابتغاء مَرضات الله

 

می‌شد توی رکوع، انگشترش را به آن فقیر انفاق نکند

فقط شاید یکی از آیه‌های قرآن نازل نمی‌شد؛

انّما ولیّکم الله… و یؤتون الزّکوه و هُم راکعون

 

می‌شد این‌قدر عزیز نباشد برای پیامبر

که قرآن نگوید أنفسنا

که همه نگویند «انفسنا»ی ماجرای مباهله،

علی بود؛ جانِ پیامبر

 

می‌شد خودش و همسر و بچه‌هایش،

آن سه روز، افطارشان را به مسکین و یتیم و اسیر ندهند

فقط قرآن دیگر «هَل اَتی» نداشت

 

می‌شد آن‌قدر شجاعانه و دلیرانه نجنگد

که قرآن حتی به ضربه‌ی سم اسبش قسم بخورد؛

و العادیات ضبحاً. فالموریات قدحاً

 

می‌شد باب مدینه‌ی علم نبوی نباشد

که دوست و دشمن بگویند

مَن عِنده عِلم الکتاب٬

علی‌ست

 

می‌شد این‌قدر ولایتش مهم نباشد

که توی حج ِ  آخر٬ آیه بیاید:

بلِّغ ما اُنزل الیک من ربک فاِن لَم تفعل فَما بلّغت رسالته

که عزیزی دستش را بالا ببرد و بگوید:

مَن کُنت مَولاه فهذا علیٌّ مَولاه

که خدا جبرییل را دوباره روانه کند؛

الیوم أکملت لکُم دینکُم و اتممتُ علیکُم نعمتی…

 

 

امشب، شب ِ ولایت ِ کسی است،

که اگر نمی‌آمد،

اقلّش، سیصد تا از آیه‌های قرآن کم می‌شد...

 

 

................................

از "برای خاطر آیه ها"

عزم آن دارم که امشب نیم مست

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست