وَ إذِ اعتَزلْتمُوهُم وَ ما یَعبُدُونَ إِلاّ اللَّهَ

فَأوُوا إلَى الکَهفِ یَنشُر لَکُم رَبّکُم مِن رَحمَتهِ

وَ یُهَیئ لَکُم مِن أَمرکُم مِرفَقا

 

 هنگامى که از این مردم و آنچه غیر خدا مى‏پرستند کناره‏گیرى کردید

به غار پناهنده شوید تا پروردگارتان رحمت خویش بر شما بگستراند

و براى شما در کارتان گشایشى فراهم نماید.

(سوره مبارکه کهف آیه ١۶)

 

 

  • دریچه ی اول: کارهای خدا اینگونه است! چند جوان ِ مومن را چنان در آغوش میگیرد که هرکه داستان اصحاب کهف را میخواند، با همه ی وجودش خدا خدا میکند که کاش جای آنان بود! آنها به غار دلشان پناه بردند. از دست زمانه به ستوه آمدند... دنیا برایشان تنگ بود... کندند... پریدند... رسیدند.
  • دریچه ی دوم: عده ای بودند، اتفاقا اکثرشان جوان هم بودند! از این دنیا بریدند و سالها جنگیدند. با خلوص تمام... با شجاعت و دلیری تمام... خدا هم در آغوششان کشید. خریدشان. به غار خدا پناه بردند و بعضی شان هم گمنام... که گمنامی، صفت جوانمردان است...
  • دریچه ی سوم: ولنجک، بلوار دانشجو، خیابان البرز: کهف الشهدا. هروقت دلتان گرفت و عزم ِجایی دنج و پر معنویت کردید، چند دوست ِ واقعی ، همیشه منتظر ما هستند. گمنام اند و جوانمرد. اما به قاعده ی تمام هستی، نام دارند. نامهایشان پیش خداست. همو که آنها را به این غار دعوت کرده است...